۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

دکتر شجاع الدین شفا نویسنده و مترجم برجسته معاصر درگذشت



استاد شجاع الدین شفا در سال 1297 شمسی در شهر قم متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قم و تهران به پایان رساند و از دانشگاه تهران در رشتۀ ادبیات فارسی لیسانس گرفت و سپس برای ادامه تحصیل به بیروت و پاریس رفت.در سال 1320 به تهران بازگشت و سال بعد در اداره کل تبلیغات و رادیو مشغول کار شد. در همین سالها به اتفاق تنی چند از همفکرانش حزب میهن پرستان را تشکیل داد و روزنامه ای را نیز با همین اسم منتشرکرد که سرمقاله های آن همیشه به قلم او بود.در زمانی که حسین علا وزیر دربار بود، شجاع الدین شفا به وزارت دربار منتقل شد و در سال 1338 به معاونت فرهنگی وزیر دربار منصوب گردید. برگزاری جشن دو هزار پانصد ساله و تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی از ایده های شجاع الدین شفا بود. پس از انقلاب نیز مانند بسیاری از دولتمران سابق ایران درخارج و در شهر پاریس اقامت گزید.زندگی شجاع الدین شفا را بنا به گفتۀ خود او به سه دوران متمایز می توان تقسیم کرد:1- دوران جوانی او که بیشتر صرف ترجمۀ آثار بزرگان ادب جهان گردید که مجموع ترجمه های او یکی از گنجینه های پر ارزش فرهنگ و ادبیات ایران محسوب می شود. از جملۀ این ترجمه ها، کمدی الهی دانته، دیوان شرقی گوته، اشعار بایرن، نغمه های شاعرانه لامارتین، اشعار ویکتور هوگو، ترانه های بیلی تیس، بهشت گمشده جان میلتون و دهها اثر جاودان غرب را شامل می گردد.2- دوران میانسالی و پختگی وی خدمت او در دربار پادشاه ایران بود که به قول بسیاری شجاع الدین شفا فرهنگ و ادبیات ایران را به دربار برد. حاصل این دوران خدمت او در دربار پادشاه، پروژه کتابخانه پهلوی بود که اگر به ثمر می رسید، از جملۀ یکی از بزرگترین کتابخانه های دنیا به حساب می آمد. علاوه بر آن با برنامۀ جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران که به پیشنهاد او برگزار شد، صدها مقاله و رساله و کتاب به زبان های مختلف دنیا در بارۀ فرهنگ و تمدن ایران در سرتاسر جهان نوشته و منتشر گردید که تا آن تاریخ در دنیا بی سابقه بوده. مهمتر از همه جمع آوری مجموعۀ «جهان ایران شناسی» بود که نخستین جلد آن در ایران انتشار پیدا کرد و دومین جلد آن که مربوط به اسپانیا بود به زبان اسپانیایی و فارسی در خارج از کشود چاپ شد.3- دورن سوم زندگی استاد شفا، پس از انقلاب ایران از همان سالهای اول با نوشتن کتاب « ایران در چهار راه سرنوشت» آغاز گردید. در پی آن نیز به ترتیب با کتابهایی مانند، توضیح المسائل(از کلینی تا خمینی)، در پیکار اهریمن، جنایت و مکافات، تولدی دیگر، پس از هزار و چهار صد سال، حقوق بشر، قانون بیضه و بمب اتمی ادامه داشت و همزمان نیز دهها مقاله و رساله از ایشان در نشریات خارج از کشور منتشر گردید.استاد شجاع الدین شفا پیش از در گذشت خود مشغول آخرین بازدید و آماده کردن کتاب تازۀ خود بود که تصمیم داشت به زودی آن را منتشر کند.سوابق اداری شجاع الدین شفا:- معاون وزیر دربار شاهنشاهی - سفیر بین المللی ایران در امور فرهنگی - رئیس کتابخانه ملی پهلوی- دبیر کل انجمن بین المللی ایران شناسی. سمت های افتخاری· دکتر افتخاری ادبیات دانشکده رُم · دکتر افتخاری تاریخ دانشگاه مسکو · عضو وابسته آکادمی سلطنتی تاریخ اسپانیا · عضو وابسته آکادمی هامر پورگشتال اتریشاستاد شفا در یک ماه گذشته دو بار به علت بیماری در بیمارستان بستری گردید. و در بار دوم بی آنکه نتیجۀ مثبتی از معالجات خود بگیرند، به درخواست شخصی روز چهار شنبه چهاردهم آوریل به خانه اش منتقل و صبح شنبه هفدهم آوریل در منزل خود در گذشت.

هوشنگ معین زاده

سرور علي زرينه باف ، مردي از تبار عاشقان ايران

به قلم سرور هومن اسکندری

روز جمعه خبر كوتاهي توسط آرش كيخسروي به من رسيد . علي زرينه باف ، وكيل ميهن پرست و شهير دادگستري ، جهان خاكي را بدرود گفت . به ياد آخرين ديدار حضوري خودم با ايشان در دفتر وكالتش ، در 21 آذرماه سال گذشته افتادم كه براي عرض تبريك به مناسبت سالروز گريز اهريمن به ديدار او رفته بودم .

دوستاني كه به آنجا رفته اند ، مي دانند كه دفتر وكالت او هميشه محل ديدار ميهن پرستان و به ويژه پان ايرانيست ها با ايشان بود . دفتري با كتابخانه اي نفيس ، مشتمل بر كتاب هاي حقوقي و كتب ديگر در مورد تاريخ و فرهنگ ايران و چندين تابلو عكس بر روي ديوار ، كه دو تابلوي بزرگ بيشتر از بقيه جلب توجه مي كرد ؛ يكي تصويري از ثقة الاسلام تبريزي و ديگر عكسي از مراسم 21 آذر ( روز گريز اهريمن ) در تبريز كه در آن ، ايشان به همراه محسن پزشكپور و دكتر محمدرضا عاملي تهراني ، بنيان گذاران نهضت پان ايرانيسم ، حضور داشتند .

در آن روز ايشان درباره ي تاريخ و فرهنگ كهن آذرآبادگان و مردمان ميهن پرست آن ديار سخن گفت و با پافشاري خاصي تاكيد داشتند كه بزرگترين مانع در مقابل توطئه هاي بيگانگان و بيگانه پرستان در آذربايجان ، مردمان با فرهنگ و وطن پرست آن سرزمين مي باشند . در آن ديدار ايشان از ثقة الاسلام ، شيخ محمد خياباني ، ستارخان ، احمد كسروي ، شهريار و ديگر ميهن پرستان آذربايجان ياد نمودند . به ياد دارم با چه صلابتي سرود آذربايجان را براي من خواند و نوار آن را به من داد تا در دسترس جوانان بگذارم . سرور علي زرينه باف در آن روز با شوق و اطمينان از شروع دوره ي جديدي از حيات سياسي و اجتماعي ملت ايران سخن مي گفت و از بحران مشروعيتي كه گريبان گير حاكميت گشته است و البته مثل هميشه نگراني هماهنگي ميان نيروهاي ملي و به ويژه پان ايرانيست ها را داشت .

علي زرينه باف ، مبارزي ميهن پرست از خطه ي مردخيز آذربايجان بود . مبارزات و كوشش هاي ميهن پرستانه او از سال هاي آغازين دهه ي بيست و همزمان با دوران دانشجويي رشته حقوق در دانشگاه تهران شكل گرفت . اولين تشكل هاي ملي دانشجويي در مقابل حزب توده به همت او در دانشگاه تهران شكل گرفت . به خاطر دارم كه بنيان گذار نهضت پان ايرانيسم ، محسن پزشكپور ، روزي در معرفي و تجليل سرور زرينه باف ، به جوانان گفتند : " شعار ملي شدن صنعت نفت در سراسر ايران ، اولين بار توسط سرور زرينه باف ، در سال هاي اوليه ده ي بيست در دانشگاه تهران مطرح گرديد و ما و ديگر دانشجويان وطن پرست دانشگاه تهران به ايشان پيوستيم " * .

نقطه ي درخشان ديگري از زندگي و مبارزات دوره ي جواني زرينه باف در سال هاي 1324 و 1325 و در مقابله با توطئه ي بيگانگان براي تجزيه آذربايجان بود . او چون مبارزي خستگي ناپذير و نستوه ، به همراه ديگر ميهن پرستان آذربايجاني در مقابله با اين توطئه ايستاد و با برگزاري جلسات و ميتينگ ها ، درج مطالب در روزنامه ها و ايجاد هماهنگي ميان نيروهاي وطن پرست آذربايجاني ، نقشي مهم و ارزنده در خنثي كردن توطئه بيگانگان داشت . در سال هاي نهضت ملي شدن صنعت نفت نيز ، كه در آن سال ها نشريه نژاد نو را منتشر مي كرد ، همچون ديگر مليون ايران به حمايت از اين جنبش پرداخت .

زرينه باف هرگاه از آذربايجان سخن مي گفت ، سخن او رنگ و بوي ديگري به خود مي گرفت ؛ بسياري از دوستان آهنگ پر هيجان و صلابت گفتار او را در مراسم بزرگداشت سالروز گريز اهريمن ، در 21 آذر سال 1386 و در حالي كه هشتاد و چند سال از سن او مي گذشت هنوز به ياد دارند .

زرينه باف آرمان خواهي بود كه همواره دغدغه ي ايران و ناسيوناليسم ملت ايران را داشت . اين آرمان خواهي و مشي ميهن پرستانه را مي توان در تز دانشكده ي حقوق او در سال 1327 و همچنين در كتاب " به سوي آرمانها " كه در سال 1331 منتشر شده ، مشاهده نمود . در اين كتاب او تلاش داشته تا بنيان ها و اساس يك جامعه ناسيوناليستي را مورد بررسي و كنكاش قرار دهد . فرهنگ ، نژاد ، اقتصاد ، خانواده و سازمان هاي تربيتي از جمله مواردي است كه در اين كتاب ، زرينه باف در مورد آن ها به بحث پرداخته است . **

سرور علي زرينه باف در طول سه دهه ي گذشته ، همچون بسياري ديگر از ميهن پرستان ، از صحنه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي كنار گذاشته شده بود ؛ اما همواره دغدغه ي ايران را داشت . او مردي حق شناس و با انصاف بود كه عليرغم اختلاف سليقه با برخي از پيشكسوتان پان ايرانيست و مشي مستقل خود ، از احترام و ادب به آنان فروگذار نمي كرد و همواره در جلب قلوب و نزديك كردن پان ايرانيست ها به همديگر مي كوشيد

مرداني بزرگ و اصول گرا چون زرينه باف در تاريخ معاصر ما زياد نيستند

اين مردان بزرگ متعلق به نسلي خاص بودند . نسلي كه دوران نوجواني را در سالهاي اصلاحات رضاشاهي گذراندند ، نسلي كه انتقال جامعه ي ما را از دوران سنتي به عصر مدرنيسم تجربه نمودند و تحولات مختلف اجتماعي و سياسي را با تمام فرازها و فرودها و شكوه و انحطاط آن شاهد بودند و شايد كمتر نسلي در تاريخ ايران ، اين همه تجربيات را به صورت يكجا درك كرده باشد .زندگي مردان و زنان بزرگ اين نسل ، تجربه اي است ارزنده و گرانقدر فراسوي نسل ما ؛ چرا كه ممكن است نسل ما هرگز اين همه تجربيات متعدد و مستمر را شاهد نباشد . متاسفانه به علت گسست نسل ها در جامعه ي كنوني ما ، اين گونه انسان هاي بزرگ ناشناخته باقي مانده اند و به ويژه در سي سال گذشته بسياري از آنان در گمنامي زيسته اند .

يكي از از مشكلات اساسي جامعه ي ايراني در اين است كه معيار قضاوت و شناخت درباره ي اشخاص تعريف و مشخص نشده است . جامعه ي ايراني با نگاهي سياه و سفيد ، ايدئولوژيك و غالبا مطابق با خواست حكومت ها از شناخت و ارزش گذاري راستين درباره انسان هاي بزرگ غافل مانده است . ما هنوز نياموخته ايم كه معيار شناخت و قضاوت ما در مورد افراد بايد به ميزان خدماتي باشد كه آنان به كشور و ملت ايران انجام داده اند . فقدان انديشمند ارزشمند و گرانقدري چون سرور علي زرينه باف تلنگري است براي نسل ما كه هر چه زودتر معيار شناخت و قضاوت در مورد مردان بزرگ اين سرزمين را مطابق با ميزان خدمات آنها به ملت و هماهنگي آنان با منافع و مصالح ملي قرار دهيم .

روانش شاد و يادش گرامي باد .

پاينده ايران

شنبه 28 فروردين 1389

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

استاد علی زرینه باف درگذشت



علی زرینه باف،حقوقدان آذربایجانی و از نخستین کوشندگان مکتب پان ایرانیسم، پس از هفتاد سال مبارزه در راه ایران، جان بر سر پیمان نهاد.

روانش به سپنتا مینو


ایشان از شخصیت های اندیشمند و آزادی خواه آذربایجانی بودند که عمری برای اعتلای ایران کوشیدند و کردار دموکرات و ازاد اندیشانه ایشان و برادر در گذشته شان همواره مورد احترام بود…

منبع: تارنگار ایرانزمین یکپارچه نیرومند و آزاد

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست پیرامون حکم زندان ابوالفضل عابدینی

به نام خداوند جان و خرد
پاینده ایران
ابوالفضل عابدینی، روزنامه‌نگار میهن‌پرست و فعال حقوق بشر، بنا به حکم دادگاه بدوی به یازده سال زندان محکوم شده است. موارد اتهامی وی عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر، ارتباط با دول متخاصم (؟!) و مصاحبه با رسانه‌ها می‌باشد. این در حالی است که هر روز اخبار نگران‌کننده‌ای در مورد وضعیت سلامت جسمی و اعمال فشار برایشان در زندان به گوش می‌رسد.
در مورد صدور این حکم سنگین و اتهامات واهی به ابوالفضل عابدینی، مواردی مشکوک و قابل تأمل وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
ابوالفضل عابدینی بنا به رسالت خبرنگاری و اطلاع‌رسانی و احساس مسوولیت در مقابل تضییع حقوق و منافع ملت بزرگ ایران و با توجه به محدودیت‌هایی که در رسانه‌های داخلی و حکومتی برای ایشان وجود داشته است، از رسانه‌های گوناگون خبری به صورتی کاملاً مشخص و شفاف و به عنوان ابزاری برای دفاع از حقوق و منافع ملت ایران استفاد نموده است.
در مورد اتهام “ارتباط با دول متخاصم”، بدون شک این اتهام و حکم صادره برای آن، در تاریخ حقوق ایران ثبت خواهد شد تا آیندگان دریابند شأن دستگاه قضایی تا به چه پایه تنزل یافته و چه کسانی بر اریکه‌ی قضاوت نشسته‌اند و چه‌گونه جایگاه قضاوت در ایران را به تمسخر و تحقیر کشانیده‌اند!
بدون تردید مسوولین دستگاه قضایی باید در قبال احکام صادره توسط این شبه قضاوت (!) پاسخ‌گو باشند که دول‌متخاصم در کجای حقوق و قوانین ایران تعریف و مشخص شده‌‌اند؟ چرا تا کنون این دولت‌های متخاصم به ملت ایران و دستگاه دیپلماسی خارجی به صورت رسمی معرفی نگردیده و اقدامات در برخورد با آنها صورت نگرفته است؟ و از همه مهم‌تر این‌که چه‌گونه جوانی وطن‌پرست و مؤمن به آرمان‌های ملت‌پرستانه، اتهام ارتباط با آنان زده می‌شود؟
سازمان جوانان حزب پان‌ایرانیست در بیانیه‌های قبلی هشدار داده بود که جریاناتی مشکوک و افراطی تلاش دارند تا در شرایط حساس کنونی بیش از گذشته، عرصه را به میهن‌پرستان ایران دشوار نمایند و در این راه از هیچ‌گونه جوسازی، دروغ، تندروی و ظلمی روی‌گردان نیستند.
شاید عده‌‌ای نفوذی در برخی دستگاه‌های امنیتی و قضایی می خواهند از فرزندان ایران زهر چشم بگیرند که دفاع از تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق ملت ایران در دریای مازندران، دفاع از حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه‌ی خلیج‌فارس عشق به ایران و ایستادگی در مقابل تجزیه‌طلبان و وهابیون این‌گونه عقوبتی سخت را در پی دارد. ابوالفضل عابدینی، جوانِ آزاده و میهن‌پرست است که در طول سال‌های گذشته بارها تحت ظلم و ستم آنان قرار گرفته است؛ اما با آموزه‌هایی که از مکتب پان‌ایرانیسم آموخته است در مسیر دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی ایران و در راه عشق به ایران، همواره این نامردمی‌ها و ستم‌ها را به جان خریده است.
سازمان جوانان حزب پان‌ایرانیست ضمن هشدار به دستگاه‌های امنیتی و قضایی در مورد شناسایی جریاناتی که می‌خواهند این دستگاه‌ها را در تقابل با میهن‌پرستان و ملت ایران قرار دهند، خواهان برخورد قاطع و سریع با آنها و رفع اتهام از این فرزند آزاده‌ی ایران می‌باشد، در این راه همه‌ی میهن‌پرستان و آزادگاه ایران را به تلاش همه جانبه در راه احقاق حقوق ملی ودفاع از مظلومین ایران فرا می‌خوانیم و از همه‌ی اندامان و یاران پان‌ایرانیست می‌خواهیم که با تلاشی جدی، گسترده و فراگیر در دفاع از هم‌رزم مظلوم و زندانی خود از هیچ کوششی فروگذار ننمایند.
پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان‌ایرانیست
۲۳ فروردین‌ماه ۱۳۸۹ خورشیدی

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

نگاهی به زندگی سرور مهندس رضا کرمانی



سرور مهندس سید رضا کرمانی در تاریخ دوم اردیبهشت‌ماه 1313 خورشیدی از پدر و مادر یزدی در شهر قم به‌دنیا آمد.

ابتدا دو سال در مکتب‌خانه و سپس سه سال اول ابتدایی را در دبستان فرهنگ قم درس خواند. در سال 1324 به تهران آمده و تا ششم ابتدایی را در دبستان پسرانه‌ی نوبنیاد فیروز کوهی پسران (خیابان شیخ هادی تهران) به تحصیل پرداخت. در سال 1328 وارد دبیرستان ادیب تهران واقع در خیابان فردوسی کوچه‌ی نکیسا شد.

در سال 1329 که هنوز سال اول دبیرستان بود به اتفاق شش تن از هم‌کلاسی‌های خود حزبی به نام استقلال ایران بنیاد نهاد (در آن زمان حزب دیگری به‌نام استقلال از سوی عبدالقدیر آزاد به‌وجود آمده بود که این نوجوانان از آن بی‌خبر بودند).

در شهرستان قم هم دو تن از جوانان همسایه خود را به عضویت این حزب درآورد این حزب برای آن‌که اطلاعات بیش‌تری در مورد احزاب موجود به‌دست آورده و مرامنامه‌ای مفید و جامع تنظیم کند هر کدام از افراد خود را مأمور تحقیق و آگاهی از نقطه‌نظرهای احزاب موجود آن روز کرد.

حزب توده (جوانان دموکرات، هواداران صلح و...)، مجمع مسلمانان مجاهد، مکتب پان‌ایرانیسم، فداییان اسلام و بعدها حزب زحمتکشان ملت ایران از احزابی بودند که مورد بررسی قرار گرفتند.


مکتب پان‌ایرانیسم محل مأموریت رضا کرمانی انتخاب شد. پس از چند بار شرکت در جلسات مکتب، جریان وحدت مکتب پان‌ایرانیسم با حزب نبرد ایران و تشکیل حزب ملت ایران بر بنیاد پان‌ایرانیسم پیش آمد که تماس با این حزب ادامه یافت. سرور کرمانی در جلسات این حزب در پاساژ آشتیانی (میدان بهارستان) و جلسات آشنایی که دکتر عاملی‌تهرانی آن‌را اداره می‌کردند (آبان‌ماه 1330) شرکت و در اولین تظاهرات این حزب روز 21 آذرماه 1330 حضور یافتند.

در اواخر آذرماه 1330 یاران مکتب پان‌ایرانیسم از افراد حزب نبرد ایران جدا شده و حزب پان‌ایرانیست را بنیان نهادند و روزنامه‌ی ندای پان‌ایرانیسم ارگان حزب پان‌ایرانیست را از روز چهارم دی‌ماه به مدیریت حسن کامبخش منتشر کردند.

مهندس کرمانی در جلسه‌ای به افراد حزب استقلال ایران بیان کرد که آنچه ما می‌خواهیم بعدها بگوییم هم‌اکنون پان‌ایرانیست‌ها می‌گویند، بدین ترتیب سه نفر از افراد حزب به عضویت حزب پان‌ایرانیست درآمدند؛ یک نفر جذب فداییان اسلام شد و دیگران نیز یا به هیچ حزبی نپیوستند و یا یار گروهای ملی شدند. مهندس رضا کرمانی در اوایل سال 1331 به عضویت رسمی حزب پان‌ایرانیست در آمده و در تظاهرات روز سی‌ام تیرماه 1331 شرکت داشتند.





بعد از بیست و هشتم مردادماه 1332 در جلسه‌ی نیروی دانش‌آموزی و سپس نیروی دانشجویی بایندر به نیروداری سرور عباس روحبخش حاضر و برای سال ها شرکت منظم داشتند.مهندس کرمانی در سال 1334 به دانشگاه (دانشکده فنی تهران) راه یافتند.در انتشار نشریه‌های پلی‌کپی پندار و نسل جوان (چهار دوره) تا سال 1344 همکاری داشتند. ایشان از افراد شرکت کننده در کنگره‌های آموزشی سال 1335 و کنگره‌ی دوم حزب در سال 1339 بودند.

سرور مهندس کرمانی در سال‌های 1339 و 1340 دو بار همراه افراد جبهه‌ی ملی ایران در زندان‌های موقت شهربانی (بند عمومی) و زندان قزل قلعه‌ی تهران (انفرادی) و هر کدام به مدت حدود سه ماه زندانی بودند. در هر دوبار زندان، با شادروان داریوش فروهر و یک‌بار با همه‌ی رهبران و بازداشت شدگان جبهه‌ی ملی هم‌بند بودند.

سرور کرمانی در کنگره‌های سوم و چهارم و نیز تدوین برنامه‌های حکومتی حزب پان‌ایرانیست که به کنگره‌ی سوم تحویل شد شرکت فعال داشت و در کنگره ی دوم به عضویت علی‌البدل کمیته‌ی عالی رهبری حزب انتخاب شدند.

از سال 1341 که با دریافت مدرک فوق لیسانس از دانشکده‌ی فنی تهران در رشته‌ی استخراج نفت فارغ التحصیل شدند و به استخدام شرکت اکتشاف و تولید نفت ایران در مناطق نفت‌خیز جنوب درآمدند و در شهر گچساران به کار مشغول شدند.

ایشان از سال 1341 تا 1344 که روزنامه‌ی خاک و خون منتشر شد به‌صورت بسیار فعال تشکیلات حزب پان‌ایرانیست را به گونه‌ای پنهانی در شهر گچساران (دوگنبدان) پی‌ریزی کرده و به تدریج در سراسر کهکیلویه و بویراحمد سازمانی پر قدرت را به‌وجود آوردند.در سال 1346 به‌عنوان کاندیدای حزب پان‌ایرانیست در کهکیلویه و بویراحمد معرفی و با هم یاری و همکاری پان‌ایرانیست‌ها و اهالی منطقه‌ اکثریت قاطع آراء مردم گچساران را به خود اختصاص داده و پان‌ایرانیسم و حزب پان‌ایرانیست را به قلب‌ها و خانه‌های مردم و عشایر منطقه جای دادند.در سال 1347 که پان‌ایرانیست‌ها در انتخابات انجمن شهر خرمشهر پیروز شدند سرور مهندس کرمانی از سوی اعضاء انجمن شهر به سمت شهردار انتخاب و تا فروردین‌ماه 1349 و حادثه غم‌انگیز جدایی بحرین و درگیری حزب پان‌ایرانیست با حکومت آن‌زمان در این سمت ماندند که در این مدت کوتاه به‌عنوان شهردار نمونه‌ی استان خوزستان برگزیده و نیز به‌سبب کوشش و تلاش در زمان جاری شدن سیل در شهرهای خوزستان و خرمشهر و جلوگیری از صدمه به شهر مدال آبادانی و پیشرفت دریافت نموده بودند به شرکت نفت در اهواز باز گشتند.

از همان فروردین 1349 که سرور مهدی صفارپور مسئول حزب در استان خوزستان به شهر قزوین تبعید شدند، سرور کرمانی به‌عنوان مسئول شهر اهواز و سرپرست شهرهای استان خوزستان تا سال 1358 به کوشش ادامه دادند و به این ‌سبب مسافرت‌های بسیار حزبی به شهرهای مسجد سلیمان، شوشتر، دزفول، اندیمشک، رامهرمز، آبادان، خرمشهر، ایذه و گچساران و یاسوج و شیراز به عمل آوردند که ثمرات آن تا کنون باقی مانده است.

در زمان ایجاد حزب رستاخیز از سوی مسئولان خوزستانی و شهر اهواز به‌عنوان مسئول موقت انتخاب شد. و به تلاش در شهرهای آغاجاری و بهبان و شوشتر و خرمشهر و دیگر شهرهای خوزستان پرداختند.از طرف آقای هویدا نخست وزیر به سبب گزارش‌های متعدد ساواک مبنی بر نفوذ و تسلط پان‌ایرانیست‌ها در حزب رستاخیز، آقای دکتر منصور میرخانی- نماینده‌ی یشان- از تهران به جلسه‌ی مسئولان خوزستان آمدند و بر کناری مهندس کرمانی را از مسئولیت اعلام کردند.




مهندس کرمانی در جلسه مسئولان به آقای هویدا توسط نماینده‌ی ایشان پیام دادند که وقتی در تمام ایران با انتخاباتی که خودتان انجام داده‌اید فقط سه شهر به‌دست پان‌ایرانیست‌ها افتاده است (اهواز- خرمشهر- شوشتر) و شما آن‌را بر نمی‌تابید، صراحتاً اعلام می‌نمایم که این حزب، حزب نخواهد شد.در آخرین دوره انتخابات انجمن‌های شهر به‌عنوان تنها پان‌ایرانیست به عضویت انجمن شهر اهواز در آمدند که همیشه به‌عنوان یک مصلح و نقاد و کوشنده معرفی می‌شدند.در خرداد 1357 به‌عنوان اعتراض به دخالت‌های مأموران حکومتی در نتایج انتخابات و عدم پذیرش مردم، به اتفاق سه نفر دیگر در انجمن شهر اهواز استعفا و سبب انحلال انجمن شدند.

در سال 1358 باز نشسته و در سال 1359 به کرج نقل مکان کردند . از آن پس در کنار سروران مهدی صفارپور، ابراهیم میرانی و دیگر سروران مانند سروران جعفری، مهندس امینی، دکتر افسرپور و... به حفظ و نگهداری تشکیلات حزبی و ارتباط با دوستان پان‌ایرانیست در تهران و شهرستان‌ها همت گماشتند. این کوشش‌ها تا سال 1370 خورشیدی ادامه داشت.هنگام بازگشت سرور محسن پزشکپور از پاریس همراه چند تن از اعضاء خانواده‌ در فرودگاه مهرآباد حاضر و با تلاشی بسیار و سفر به استان‌های گیلان- خوزستان- اصفهان- قزوین- لرستان به همراه سرور پزشکپور در بازسازی حزب گام‌های ارزنده ای برداشت.

وی توانست با جمع‌آوری امضای عده‌ی زیادی از پان‌ایرانیست‌ها برای برگزاری کنگره‌ی هفتم حزب پس از 26 سال بسیاری از مشکلات رفع نماید.

در کنگره‌ی هفتم حزب پان‌ایرانیست با حضور 85 نفر با بالاترین رای به‌عضویت شورای عالی رهبری انتخاب و سپس به‌انفاق آرا به سمت دبیر مسئول حزب برگزیده شدند. بسیاری از واحدهای حزبی را در تهران و شهرستان‌ها دوباره ایجاد و با انتشار نشریه ماهنامه‌ی ضد استعمار (که بعدها به حاکمیت ملت تغییر نام داد) انسجام را در حزب برقرار نمود. در سال 1378 به‌سبب تلاش گسترده‌ی پان‌ایرانیست‌ها در هیجدهم تیرماه (حادثه‌ی کوی دانشگاه) به‌همراه دو تن دیگر از اندامان شورای عالی رهبری توسط مقامات امنیتی بازداشت و پس از چند ماه زندانی بودن در انفرادی توحید و بعد زندان اوین با وثیقه آزاد و بعد در دو دادگاه اولیه و تجدیدنظر به پنج سال حبس تعلیقی محکوم شدند.

همچنین در دوران دبیر مسئولی خود کنگره‌ی هشتم و نهم حزب را با حضور 240 نفر از اندامان واجد شرایط حزب برگزار نمودند. سرور کرمانی با انتشار 14 جزوه افزون بر جزوه‌هایی مانند تاریخچه‌ی کوتاه پان‌ایرانیسم و حزب پان‌ایرانیست- با پان‌ایرانیسم و حزب پان‌ایرانیست آشنا شویم- آهنگ‌های خون از زنده‌یاد دکتر عاملی‌تهرانی (آژیر) و...، تقریباً تمام نوشته‌ها و انتشارات گذشته از مکتب پان‌ایرانیسم تا زمان کنونی را که اکثراً نایاب و تعدای کمیاب بودند تجدید چاپ و در اختیار سروران و دوست‌داران پان‌ایرانیسم قرار دادند.



به‌سبب تجلیل از دکتر عاملی تهرانی و گردآوری آنچه درباره‌ی ایشان پس از شهادت‌شان انتشار یافته بود در سال 1383 مجددا توسط مقامات امنیتی شهرستان کرج، بازداشت و پس از نزدیک به یک ماه زندانی بودن در انفرادی زندان رجایی‌شهر کرج با وثیقه آزاد و سپس در دادگاه انقلاب کرج به سه و نیم سال حبس تعلیقی محکوم شدند.


سرور مهندس رضا کرمانی با وجود آن‌ که دوران عضویت خود در شورای عالی رهبری حزب را که برای سه سال انتخاب شده بودند سپری شده می‌دانند، به‌سبب پیش‌کسوتی و تعهد به انجام سوگند پان‌ایرانیستی هنوز به عضویت در شورای عالی رهبری حزب و نیز سخن‌گوی حزب پان‌ایرانیست ادامه می‌دهند.

برگرفته از: تریبون پان ایرانیست خوزستان


۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

ابوالفضل عابدینی به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد. یکی از ننگین ترین احکام دادگاههای حاکمیت فرقه ای صادر گشت



ابوالفضل عابدینی از اعضای حزب پان ایرانیست و فعال حقوق بشر که برای چندمین بار روز ۱۱ اسفند با هجوم وحشیانه نیروهای امنیتی در منزل مسکونی اش با ضرب و شتم شدید بازداشت شده بود به ۱۱ سال حبس محکوم شد .
بر این اساس وی به اتهامات ارتباط با دول متخاصم (۵ سال)، عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر درایران (۵ سال) و تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه (۱ سال) و در مجموع به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم نمود.
به گزارش هرانا حکم زندان ابوالفضل عابدینی اواخر اسفندماه ۱۳۸۸ صادر شده و۹ فروردین ماه امسال به آقای دکتر محمد اولیایی فرد وکیل ایشان ابلاغ شد.این حکم مربوط به پرونده پیشین آقای عابدینی است که به بازداشت ایشان در تیرماه سال گذشته ۱۳۸۸ و آزادی با قید وثیقه ۳۰۰ میلیونی در آبان ماه همان سال منجر شد.
این حکم ننگین و ناعادلانه که بی شک در تاریخ قضاوت حاکمیت فرقه ای جاودانه خواهد شد سندی است بر بی عدالتی دستگاه قضاء حاکمیت فرقه ای.

پانزده سال پس از خیزش اسلامشهر - روایت یک شاهد عینی

پانزدهم فروردین سال 1374. دومین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و سالهای پر از خفقان و خشم فروخورده؛ از مرگ مشکوک احمد خمینی بیش از دو هفته می گذرد و کرایه مینی بوس ها در اسلامشهر بیش از 30 درصد افزایش یافته است.

برای رفتن به دبیرستان سوار مینی بوس می شوم. راننده مینی بوس هنوز به میانه راه نرسیده از مسافران می خواهد تا از ماشین پیاده شوند. او می گوید مردم، جاده ساوه را بسته اند و اجازه تردد به هیچ ماشینی نمی دهند.

خبر برایم قابل هضم نیست. جاده ساوه، راه ترانزیت تهران با بسیاری از استانهای دیگر است. پیاده راهی دبیرستان خود می شوم. سر سه راهی اکبر آباد چند جوان با آتش زدن تعدادی لاستیک جاده را بسته اند و چند سرباز نیروی انتظامی تلاش می کنند، آنان را از کار خود منصرف کنند. با نا باوری به یاد صحنه های انقلاب که از تلویزیون پخش می شد می افتم. راهبندان شدیدی شده بود و تعدادی از مردم از راننده ها می خواهند به آنان بنزین بدهند، ماشین تعدادی از کسانی که از دادن بنزین به مردم خودداری می کنند، توسط مردم خشمگین واژگون و گاها به آتش کشیده می شود.

در عرض چند دقیقه تعداد مردم معترض به صدها و هزاران نفر می رسد. ناگهان خود را در میان صدها تن از مردمی می بینم که برای گرفتن بنزین به جایگاهای سوخت حمله ور می شوند. در عرض چند دقیقه پمپ بنزین می سوزد و مردم با انفجار هر جایگاه سوخت پمپ بنزین روی زمین می خوابند و باز دوباره بلند می شوند و برای بدست آوردن بنزین و ساختن کوکتل مولوتوف جلو می روند. چند نفری یکی از کارمندان پمپ بنزین را که در حال فرار بود می گیرند و از او می خواهند، منبع زیر زمینی بنزین را بروی آنها باز کند ولی او این کار را نمی کند. ساختمان پمپ بنزین لحظاتی بعد غرق در آتش می شود و من در مسیر دبیرستان به راه خود ادامه می دهم.

هیچ خبری از نیروی انتظامی، بسیج و سپاه نیست. در طول جاده ساوه مردم تقریبا تمام مراکز دولتی، نیروی انتظامی، بسیج و سپاه را تصرف و به آتش کشیده اند. عجیب است که شهر بیش از چهارصد هزار نفری اسلامشهر و اطراف آن به تصرف مردم در آمده است و خبری از نیروهای حکومتی و طرفداران آنان نیست.

نزدیک مهدیه جمعیتی بالغ بر ده هزار نفر دستها را به همدیگر گره کرده اند و شعارهای تند ضد حکومتی می دهند. مشابه این جمعیت در چند نقطه دیگر شهر نیز دیده می شود. همزمان تعدادی به خانه های اعضای شناخته شده بسیج، روحانیون محلی، نیروهای انتظامی حمله ور می شوند که این کار از سوی برخی با نکوهش همراه می شود. موتور سوارها در سرتاسر شهر فریاد می زنند که انقلاب شده و از مردم می خواهند تا از خانه ها بیرون بریزند.

تعداد زیادی از مردم نیز تلاش می کردند با وسایل نقلیه عمومی، خود را به تهران برسانند تا این اعتراضات را به کل تهران گسترش دهند که بعدها فهمیدم بسیاری که با اتوبوس قصد خارج شدن از اسلامشهر را داشتند، دستگیر شدند.

کمی جلوتر یک تویوتای سپاه که دوشکایی پشت آن قرار گرفته، در میان جمعیت گیر افتاده و برای اینکه به دست معترضین نیفتد، دور میدانی با سرعت می چرخد و تیرهای بی هدف شلیک می کند. تویوتا از میان مردم می گریزد. هلی کوپترهای مجهز به تیربار در آسمان دیده می شود که بعدها شنیدم یکی از اقوام همکلاسیم بوسیله آنها در اکبر آباد کشته شده است.

این نبرد و هرج و مرج خیابانی چند ساعته همچنان ادامه داشت و خورشید به غروب خود نزدیک می شد.

حوالی غروب، یگانهای ویژه سپاه و بسیج در حالی که مردم به شدت مقاومت می کردند، ابتدا جاده ساوه را باز می کنند و ساعاتی بعد تمام شهر را به تصرف خود در می آورند. کارکنان شهرداری در حال تمیز کردن شهر هستند و نیروهای بسیج و سپاه، شهر را قرق کرده اند و با شناسایی و رفتن به در خانه های کسانی که احتمالا در اعتراضات شرکت کرده اند، چندین هزار نفر را در حالی که به شدت ضرب و شتم می کردند، دستگیر کردند و با خود بردند. شب تلخ و غم انگیزی بود!

کاوه شیرزاد - روزآنلاین