۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

پانزده سال پس از خیزش اسلامشهر - روایت یک شاهد عینی

پانزدهم فروردین سال 1374. دومین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و سالهای پر از خفقان و خشم فروخورده؛ از مرگ مشکوک احمد خمینی بیش از دو هفته می گذرد و کرایه مینی بوس ها در اسلامشهر بیش از 30 درصد افزایش یافته است.

برای رفتن به دبیرستان سوار مینی بوس می شوم. راننده مینی بوس هنوز به میانه راه نرسیده از مسافران می خواهد تا از ماشین پیاده شوند. او می گوید مردم، جاده ساوه را بسته اند و اجازه تردد به هیچ ماشینی نمی دهند.

خبر برایم قابل هضم نیست. جاده ساوه، راه ترانزیت تهران با بسیاری از استانهای دیگر است. پیاده راهی دبیرستان خود می شوم. سر سه راهی اکبر آباد چند جوان با آتش زدن تعدادی لاستیک جاده را بسته اند و چند سرباز نیروی انتظامی تلاش می کنند، آنان را از کار خود منصرف کنند. با نا باوری به یاد صحنه های انقلاب که از تلویزیون پخش می شد می افتم. راهبندان شدیدی شده بود و تعدادی از مردم از راننده ها می خواهند به آنان بنزین بدهند، ماشین تعدادی از کسانی که از دادن بنزین به مردم خودداری می کنند، توسط مردم خشمگین واژگون و گاها به آتش کشیده می شود.

در عرض چند دقیقه تعداد مردم معترض به صدها و هزاران نفر می رسد. ناگهان خود را در میان صدها تن از مردمی می بینم که برای گرفتن بنزین به جایگاهای سوخت حمله ور می شوند. در عرض چند دقیقه پمپ بنزین می سوزد و مردم با انفجار هر جایگاه سوخت پمپ بنزین روی زمین می خوابند و باز دوباره بلند می شوند و برای بدست آوردن بنزین و ساختن کوکتل مولوتوف جلو می روند. چند نفری یکی از کارمندان پمپ بنزین را که در حال فرار بود می گیرند و از او می خواهند، منبع زیر زمینی بنزین را بروی آنها باز کند ولی او این کار را نمی کند. ساختمان پمپ بنزین لحظاتی بعد غرق در آتش می شود و من در مسیر دبیرستان به راه خود ادامه می دهم.

هیچ خبری از نیروی انتظامی، بسیج و سپاه نیست. در طول جاده ساوه مردم تقریبا تمام مراکز دولتی، نیروی انتظامی، بسیج و سپاه را تصرف و به آتش کشیده اند. عجیب است که شهر بیش از چهارصد هزار نفری اسلامشهر و اطراف آن به تصرف مردم در آمده است و خبری از نیروهای حکومتی و طرفداران آنان نیست.

نزدیک مهدیه جمعیتی بالغ بر ده هزار نفر دستها را به همدیگر گره کرده اند و شعارهای تند ضد حکومتی می دهند. مشابه این جمعیت در چند نقطه دیگر شهر نیز دیده می شود. همزمان تعدادی به خانه های اعضای شناخته شده بسیج، روحانیون محلی، نیروهای انتظامی حمله ور می شوند که این کار از سوی برخی با نکوهش همراه می شود. موتور سوارها در سرتاسر شهر فریاد می زنند که انقلاب شده و از مردم می خواهند تا از خانه ها بیرون بریزند.

تعداد زیادی از مردم نیز تلاش می کردند با وسایل نقلیه عمومی، خود را به تهران برسانند تا این اعتراضات را به کل تهران گسترش دهند که بعدها فهمیدم بسیاری که با اتوبوس قصد خارج شدن از اسلامشهر را داشتند، دستگیر شدند.

کمی جلوتر یک تویوتای سپاه که دوشکایی پشت آن قرار گرفته، در میان جمعیت گیر افتاده و برای اینکه به دست معترضین نیفتد، دور میدانی با سرعت می چرخد و تیرهای بی هدف شلیک می کند. تویوتا از میان مردم می گریزد. هلی کوپترهای مجهز به تیربار در آسمان دیده می شود که بعدها شنیدم یکی از اقوام همکلاسیم بوسیله آنها در اکبر آباد کشته شده است.

این نبرد و هرج و مرج خیابانی چند ساعته همچنان ادامه داشت و خورشید به غروب خود نزدیک می شد.

حوالی غروب، یگانهای ویژه سپاه و بسیج در حالی که مردم به شدت مقاومت می کردند، ابتدا جاده ساوه را باز می کنند و ساعاتی بعد تمام شهر را به تصرف خود در می آورند. کارکنان شهرداری در حال تمیز کردن شهر هستند و نیروهای بسیج و سپاه، شهر را قرق کرده اند و با شناسایی و رفتن به در خانه های کسانی که احتمالا در اعتراضات شرکت کرده اند، چندین هزار نفر را در حالی که به شدت ضرب و شتم می کردند، دستگیر کردند و با خود بردند. شب تلخ و غم انگیزی بود!

کاوه شیرزاد - روزآنلاین

۲ نظر:

مهران گفت...

درود. با یادآورد خیزش توده ای اسلامشهر مرا غرق شادی و غم کردید.من به مدت 3سال دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامشهر بودم و به تازه گی (پائیز88)بود که از ماجرای قیام فروردین74 مطلع گشتم.روز و شب به این می اندیشم که چرا هیچ وقت از آن واقعه، و جنایت فجیع حکومت صحبتی به میان نیامد؟چرا جریان روشنفکری ما به آن نپرداخت و نمی پردازد؟آن هم در این روزهای سرنوشت ساز! سپاسگزارم و منتظر مطالبی دیگر در این باره.

بزرگمهر خطاب به مهران گفت...

سپاسگزارم هم میهن. شوربختانه در آن زمان اینگونه سرکوب ها و جنایات هیچ انعکاسی در داخل و خارج نداشت. و امروز هم غبار زمان بتدریج تصویر سیاه این جنایات را از اذهان زدوده است. اگر آن روز با این سرکوب های وحشیانه بطور جدی برخورد می شد، چه بسا امروز شاهد بسیاری از فجایع در ایران نبودیم.
حتما در آینده باز هم در این مورد خواهم نوشت.
پیروز باشی دوست عزیزم
پاینده ایران