۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

خط مشی گروههای سیاسی قومیت گرا: دیکتاتوری فدرالیسم

در این نوشتار کوشش کرده ام به بررسی رفتار و مواضع گروههای سیاسی قومگرا پرداخته و ابهاماتی را که در سیاست های آنان مشاهده می شود برشمارم. پیش از هر چیز به چند نکته اشاره می کنم تا سوء تفاهمی از نوشته هایم در ذهن مخاطبان ایجاد نگردد:

1- این نوشتار بیانگر دیدگاه های شخصی نویسنده بوده و انتشار آن در سایت ها یا وبلاگ های دیگر نشان دهنده وابستگی نویسنده به هیچ حزب، سازمان یا تشکیلاتی نخواهد بود.

2- دیدگاه های مندرج در این نوشتار نافی تبعیض ها و ستم های هیأت حاکمه بر اقوام ایرانی نبوده و تنها منتقد رفتار و عملکرد برخی از گروههای سیاسی قومیت گرا است.

3- نویسنده از هرگونه نظر، انتقاد و پاسخی به نوشتار فوق استقبال کرده و یک گفتمان منطقی و خردمدار را تنها راه نزدیکی آراء و رفع ابهامات و سوءتفاهمات می داند.

موضوع اقوام ایرانی یکی از پربحث ترین و چالش برانگیزترین مباحث سیاسی دهه های اخیر ایران بوده است. برخی از گروههای سیاسی با محور قرار دادن موضوع قومیت ها سعی در پررنگ تر کردن تبعیض ها و ستم های وارده به یک قومیت خاص داشته و برای رفع این تبعیض ها راهکارهای مختلفی را ارائه داده اند. اما آنچه که در سالیان گذشته (بویژه یک سال اخیر) شاهد هستیم، تناقض آشکار در شعار و عمل برخی از این گروههاست. اغلب این احزاب و گروههای سیاسی، همواره بر چند نکته اساسی تأکید دارند:

الف – تأکید بر آزادی بیان، حقوق بشر و برابری در شعار، و استبداد و خودکامگی در عمل:

بدیهی است که هیچ عقل سلیمی نمی تواند با آزادی بیان، دموکراسی، حقوق بشر و... مخالفتی داشته باشد. هیچ ایرانی آزاده ای نمی تواند تبعیض علیه هم میهنانش را تاب بیاورد و در برابر ظلم و ستمی که با انگیزه های قومی، مذهبی و... بر بخشی از جامعه روا داشته می شود، زبان فرو بندد. اما آنچه موجبات شگفتی می گردد، تفاوت آشکاری است که در شعارها و اعمال این گروهها مشاهده می کنیم. اینان از یک سو شبانه روز شعار حقوق بشر و آزادی سر می دهند و از عدالت و برابری می گویند، اما از سوی دیگر زمانی که از آینده ایران آزاد سخن به میان می آید، اصرار دارند که نظام سیاسی آینده ایران حتما باید نظامی فدرالی باشد وگرنه ما نظام سیاسی آینده را نیز قبول نخواهیم کرد! دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را؟! اگر قرار است آزادی، برابری و... در جامعه ایران تحقق پذیرد، نخستین اصل تمکین بی چون و چرای همه گروهها و شخصیت های سیاسی به صندوق های رأی است. یک انتخابات آزاد است که تعیین خواهد کرد نظام سیاسی آینده ایران چه باشد و چه فرد یا گروهی وظیفه اداره کشور را برای یک دوره معین برعهده گیرد. چه کسی سند امضاء کرده که حتما نظام آینده ایران باید فدرالی باشد و اگر فدرالی نبود، احقاق حقوق اقوام ایرانی تحت آن نظام سیاسی تضمین نمی گردد و برابری و دموکراسی در آن شرایط امکان پذیر نخواهد بود؟!

دوستان ما اساساً باید موضع خود را شفاف بیان کنند. بدنبال آزادیخواهی هستند یا باج خواهی؟! چگونه است که ایرانی بودن و ایرانی ماندن خود را همواره منوط به دریافت امتیازات و حقوق بیشتر می کنند؟ مگر ایرانی بودن و عشق به میهن شرط و شروط دارد؟ می گویند: «اگر حقوق مان رعایت شود، ایرانی می مانیم... اگر آنچه می خواهیم به ما بدهند جدا نمی شویم... باید چنین و چنان شود تا ایران تجزیه نشود؛ و...» پرواضح است که در یک جامعه آزاد می بایست حقوق تمام اقشار جامعه رعایت گردد و به خواست ها و نیازهایشان توجه شود. تبعیض های جنسیتی، قومیتی، مذهبی و... از میان برود و تفاوت عامل تبعیض نگردد. مسلماً تبعیضی که به شکل سازمان یافته و سیستماتیک از سوی یک حکومت بر شهروندان جامعه تحمیل می شود، شکاف ها را افزایش داده و بر نارضایتی ها بیش از پیش دامن می زند. اما راه احقاق این حقوق چیست؟ آیا در حال حاضر جنبش های مدنی ایران به دنبال حقوق خود نیستند؟ جنبش زنان چه راهی را در پیش گرفته است؟ جنبش های دانشجویی، کارگری و... در چه مسیری گام برمی دارند؟ مبارزه برای احقاق حقوق با تهدید و باج خواهی تفاوت دارد. اینکه دوستان ما همواره ایرانی بودن و ایرانی ماندن خود را منوط به کسب امتیازات و حقوق بیشتر کنند، انسان را در پذیرش شعارهای آزادیخواهانه و میهن پرستانه آنان دچار تردید می سازد. هنوز فراموش نکرده ایم که سال گذشته در چنین روزهایی جوانان ما در خیابان ها گلوله می خوردند و در زندان ها زیر شکنجه جان می دادند، آن وقت بعضی از آقایان بدنبال سهم خواهی از جنبش سبز بودند و برای پیوستن به مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران شرط و شروط تعیین می کردند.

ب- تأکید بر وجود ملیت های مختلف در ایران:

یکی از مغلطه های بزرگ گروههای قومگرا تأکید بر وجود ملیت های مختلف (و نه قومیت ها) در ایران است. آنان با تعصب عجیب و غریبی اصرار دارند اقوام کرد، آذری، بلوچ و... را ملیت های ایرانی بخوانند.

بهتر است برای روشن تر شدن این موضوع، به چند تعریف مرسوم از واژه «ملت» نظر بیفکنیم:

* (اصطلاح حقوقی) ملت عبارت است از گروهی از افراد انسانی که بر خاک معینی زندگی می کنند و تابع قدرت یک حکومت می باشند.

* (اصطلاح حقوق بین الملل عمومی) دسته ای از افراد انسانی که عموماً در خاک معینی سکونت اختیار کرده و دارای وحدت نژاد و زبان و مذهب می باشند به طوری که این وحدت برای آن افراد طرز فکر و تاریخ مشترک بدان گونه ایجاد کند که پیوند همزیستی بین آنها پدید آورد.

* در تئوری کلاسیک ناشی از انقلاب کبیر فرانسه ملت عبارت است از شخص حقوقیی که ناشی می شود از مجموعه افرادی که دولت را تشکیل می دهند و دارای حق حاکمیت هستند. (لغت نامه دهخدا)

علاوه بر این دهها تعریف دیگر از واژه «ملت» ارائه گردیده است و تمامی این تعاریف در برخی از موارد با هم اشتراک و در برخی دیگر با یکدیگر افتراق دارند. اکنون این پرسش مطرح می شود که مهمترین وجه اشتراک ملیت ها چیست؟ زبان؟ نژاد؟ مذهب؟ ....؟ شاید برای دوستان قومیت گرای ما اختلافات زبانی یا مذهبی عاملی برای تعریف ملیت های دست ساخته و خیالی باشد، اما حقیقت امر آن است که بیش از همه، دو عامل اساسی، معرف یک «ملت» هستند: «سرزمین مشترک» و «پیوند همزیستی».

این دو عامل لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی نمی توان جمعی از افراد را از نقاط مختلف جهان گردهم آورده و در سرزمینی ساکن کرده و بر آنها نام «ملت» نهاد. زیرا پیوند همزیستی میان این افراد وجود ندارد. تاریخ، فرهنگ و آیین مشترک میان این جمعیت یافت نمی شود. از سوی دیگر نمی توان افرادی را از مناطق مختلف جهان، به صرف داشتن زبان، نژاد یا مذهب مشترک، «ملت» نامید. فارسی زبانان کرمان با فارسی زبانان هند و چین تشکیل یک ملت نمی دهند. آریایی نژادان هند و آلمان را نمی توان گردهم آورد و بر آنان نام یک ملت واحد نهاد. آن مردم سیاه پوست جنوب آفریقا با آن سفیدپوستان ساکن سوئیس یا فرانسه تشکیل یک ملت نمی دهند، ولو اینکه زبان همه شان فرانسوی باشد یا حتی برای مدتی در یک سرزمین واحد سکنی گزینند.

پس دو عامل «سرزمین مشترک» و «پیوند همزیستی» هر دو با هم و در کنار یکدیگر می توانند مبین و معرف یک «ملت» باشند. بارها گفته ایم؛ باز هم می گوییم: «ما یک ملت واحد داریم. آن هم ملت ایران است. اما در دل این ملت اقوام مختلفی از کرد و لر و بلوچ و عرب و... زندگی می کنند که دارای زبان، فرهنگ و رسوم خاص خود هستند. هر یک از این زبان ها و فرهنگ ها گنجینه ای است که همه ما باید در حفظ و حراست از آن نهایت کوشش خویش را به کار گیریم.»

اما گروههای قومگرا برای بزرگنمایی معضلات موجود و بهره برداری از آن در راستای منافع خود، اصرار دارند اقوام ایرانی را ملیت های ایرانی نامیده و از ظلم و ستم قوم فارس! بر ملیت های ایرانی وامصیبتا سر دهند (پیرامون موجودیت قوم فارس هم در ادامه سخن خواهیم گفت). اگر هدف آنان دستیابی به حقوق مساوی و رفع تبعیض های قومیتی است و نیت دیگری در سر ندارند، چه اصراری دارند که حتما خود را ملت بنامند و از واژه قومیت دوری جویند؟ کدام تعریف از ملت با تعاریف دوستان ما سنخیت دارد؟ در کجای تاریخ ایران زمین، وحدت اقوام ایرانی و پیوند همزیستی آنان دچار خدشه گردیده که امروز سخن از وجود ملیت های گوناگون در چارچوب تمامیت ارضی خود بر زبان آوریم؟ غیر از این است که هنوز هم آثار هویت و فرهنگ ایران زمین (نه فرهنگ و زبان فارسی) در جای جای فلات ایران نمایان است و تلاش حاکمان خودکامه و دست نشاندگان اجانب نیز نتوانسته عشق به آیین و فرهنگ نیاکانی را از دل ساکنان ایران بزرگ بزداید؟ داستان دفاع جانانه کردهای ترکیه از آیین باستانی نوروز را نیک می دانیم. از عشق مردم نخجوان و خجند و بخارا و... به فرهنگ ایرانی نیز آگاهیم. می دانیم که آیین و فرهنگ ایران بزرگ هنوز هم در قلب و جان ساکنان افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان و عراق و... جاری و ساری است.

حال دوستان ما از ملت نامیدن خود چه هدفی را می جویند که در قوم بودن آنان قابل دسترسی نیست؟ اگر هدف آنان حفظ زبان و فرهنگ شان است و برخورداری از حقوق مساوی و مشارکت در امور کشور با شرایطی یکسان و برابر، ملت بودن با قوم بودن چه تفاوتی دارد؟ نامیدن ملت بر هم میهنان کرد، آذری، بلوچ و... چه سودی عاید این افراد می کند جز تشدید اختلاف و تفرقه و آب ریختن به آسیاب دشمنان تمامیت ارضی ایران؟

ج- تأکید بر ظلم و ستم قوم فارس بر ملیت های موجود در ایران:

روزی نیست که گروههای قومگرا از ستم قوم فارس بر قومیت ها (یا به قول خودشان ملیت ها)ی ایرانی سخن نگویند. اما همواره یک پرسش در ذهن ما بی پاسخ می ماند که این قوم فارس چیست و چه ویژگی هایی دارد؟

دوستان قومگرا همواره از پاسخ به این پرسش طفره می روند، زیرا خود نیک می دانند که اساساً چیزی تحت عنوان قوم فارس وجود خارجی ندارد. قومیت هم تعریف خاص خود را دارد، درست مثل واژه ملت. آنچه که در طول تاریخ تحت عنوان پارس یا فارس شناخته شده، قسمتی از جنوب و جنوب باختری ایران است که از سه هزار سال پیش تاکنون محل زندگی طوایف آریائی بنام «پارس» بوده و از این رو به آن منطقه پارس و بعدها فارس می گفته اند و امروزه هم بخشی از آن محدوده تاریخی تحت عنوان استان فارس شناخته می شود. اگر منظور از فارس، پایتخت نشینان و ساکنان مناطق مرکزی ایران هستند که به زبان فارسی سخن می گویند، باز هم نمی توان ایشان را قوم فارس نامید. زیرا همه ما به خوبی می دانیم که در تهران، اصفهان، شیراز و... اقوام گوناگونی ساکن هستند و بخش قابل توجهی از جمعیت این شهرها شامل مهاجران غیربومی آذری، کرد، لر و... است. درصد بالایی از جمعیت تهران را آذری ها تشکیل می دهند. کرد و بلوچ و عرب و لر و... نیز در تهران کم نیستند. پس چیزی بنام قوم فارس که آقایان در بوق و کرنا کرده اند توهمی بیش نیست. اگر هم منظورشان حاکمیت مرکزی است، این چه ربطی به فارس و غیرفارس دارد. مگر همه وزراء و وکلای رژیم تهرانی و اصفهانی و شیرازی اند؟ مگر همه از خانواده های فارسی زبان آمده اند؟ یا مگر در سایر نقاط کشور همه مردم در ناز و نعمت اند و با آزادی و رفاه کامل زندگی می کنند که دوستان ما از ظلم و ستم به قومیت های خود شکوه می کنند؟ این تبعیض ها و سکوب ها مختص یک منطقه خاص نیست. در همه جای ایران وجود دارد. در تهران و مناطق (به قول دوستان ما) فارس نشین بیشتر از همه جای دیگر. خود بهتر از همه این را می دانند. اما چاره ای ندارند جز اینکه همچنان بر این طبل توخالی بکوبند، زیرا در حال حاضر منافع شان اینگونه ایجاب می کند.

موارد بحث بسیار است. بگذریم از تبلیغات نادرست این گروهها و تلاشی که در راستای تحریف تاریخ ایران و خدشه دار کردن چهره شخصیت های بزرگ تاریخی (نظیر کوروش و داریوش بزرگ) یا فرهنگی (نظیر فردوسی) به خرج می دهند. منسوب کردن بزرگان تاریخ و فرهنگ ایران به یک قومیت خاص (نظیر کاری که برخی از این گروهها در مورد بابک خرمدین، نظامی گنجوی و... کرده اند) و تخریب چهره و وجهه شخصیت های برجسته تاریخ معاصر (نظیر رضاشاه، مصدق و... که همواره بدلیل دیدگاه های ملی و ناسیونالیستی خود مورد لعن و نفرین قوم گرایان واقع می شوند) از دیگر رفتارهای ناشایستی است که در طول سالیان اخیر از این دوستان و همفکران شان بسیار دیده ایم. آنان گمان می کنند با تضعیف زبان فارسی و تحریف و تخریب تاریخ و فرهنگ ایران می توانند ارزش و اعتباری برای خود کسب کنند و حرف خود را بر کرسی بنشانند. اما از یاد برده اند که با تخریب فرهنگ و تاریخ این سرزمین، بیش از همه خود را خراب می کنند و بس.

کوتاه سخن آنکه موارد فوق نشان می دهد فاصله شعارهای احزاب و گروههای قومیت گرا با آنچه در عمل از اینان می بینیم بسیار است. خود را تافته جدا بافته انگاشتن و به قول معروف خرج خود را از سایرین جدا کردن، اصرار بر ایجاد نظام سیاسی فدرالی بعنوان تنها راه حفظ تمامیت ارضی ایران در آینده، سهم خواهی های روزافزون و ارجح دانستن منافع قومی بر منافع ملی (مقصود ملت ایران است، نه ملیت های خودساخته آقایان) و... بخشی از پروژه ای است که گروههای قومگرا در سالیان اخیر با جدیت پیگیری می کنند. به امید روزی که همه ما دایره دید خود را وسیع تر کنیم و در عمل به آزادی بیان و دموکراسی پایبند باشیم.

پاینده ایران

بزرگمهر


۲ نظر:

مسعود گفت...

درود

هر کس در جایی که گفت که در ایران ملت های مختلف وجود دارن باید فهمید که قصد و هدف شومی داره چون در ایران ملت های مختلف وجود ندارن بلکه قومیت های مختلف وجود دارن.

فدرالیسم چیزیست که میخوان با این تبلیغات ایران رو به سمتش ببرن و آغاز تجزیه ایرانه فدرالیسم. حکومت مرکزی هیچ قدرتی نخواهد داشت و یک روز می بینی که کردستان ایران و کردستان عراق چسبیدن به هم و یک کشور. ما در همسایگی روباهی به نام روسیه قرار داریم که به تازگی بخشی از گرجستان رو جداییش رو تایید کرد و بهش کمک کرد. فدرالیسم و این چیزها پیدا بشه شکی نباید در تکه تکه شدن ایران عزیزمان کرد.

پیروز باشی. پاینده ایران

مرتضی گفت...

درود بی کران بزرگمهر گرامی. نوشتارت بسیار خواندنی بود و لذت‏ کافی را از آن بردم. در تارنگاری تازه با شما دوستان هستم. تارنگار شما پیوند داده شده.

آدرس تارنگار من:
http://2569pahlavi.blogspot.com