۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

کوی دانشگاه؛ آن نیمه شب لعنتی



روز سختی بود، روزی پر از التهاب و خشم. همه بچه ها عصبانی بودند. تقلب در انتخابات را توهینی آشکار به شعور خودشان و هم میهنان شان می دانستند. همه می گفتند باید بمانیم، این بار عقب نشینی نمی کنیم، می ایستیم تا رأی مان را پس بگیریم. بعضی ها رأی هم نداده بودند، اما مانده بودند و فریاد می زدند؛ شاید می خواستند وطن شان را پس بگیرند. هوا رو به تاریکی می رفت. هنوز هم کوی شلوغ بود و صدها دانشجو معترض و خشمگین شعار می دادند: «دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد». دیوارهای خسته و فرسوده کوی هنوز هم گرمی خون عزت ابراهیم نژاد را از یاد نبرده اند که می بایست برای فاجعه ای عظیم تر آماده می شدند. پس از ده سال گویی تاریخ دوباره تکرار می شد. اول شب بود که چند نفر از بچه ها آمدند و گفتند خبرهای بدی به گوش می رسد. امشب می آیند که بزنند، امشب می آیند که بکشند. یکی می گفت ساعت 10 شب می آیند، یکی می گفت 11 شب،... اما به هر حال آن شب می آمدند. می آمدند تا ثابت کنند نام انسان شایسته سیرت شیطانی شان نیست؛ و کوی دانشگاه دوباره بر خود می لرزید، زیرا می دانست که باز هم پرپر شدن فرزندان ایران زمین را به سوگ خواهد نشست. بچه ها می دانستند که به استقبال آزمونی سخت می روند، می دانستند که حماسه شان در تاریخ جاودانه خواهد شد و نام شان زینت بخش زرین ترین برگ های کتاب تاریخ این مرز و بوم. درست مثل عزت ابراهیم نژاد، درست مثل اکبر محمدی. نام آنها نیز یادآور شهامت و عشق به میهن خواهد شد برای نسل های بعد که روزی می آیند و حماسه ما را می خوانند و به خود می بالند که نوادگان چنین شجاع دلانی بوده اند. یادم نمی رود همکلاسی هایم را که آن شب با آغوش باز به استقبال فاجعه می رفتند. وصیت نامه می نوشتند و از یکدیگر خداحافظی می کردند. چه کسی می تواند آن همه ایثار را از یاد ببرد؟ چه کسی می تواند آن همه شجاعت را ببیند و سر تعظیم فرود نیاورد؟ تنها زمانی که فیلم آن جنایات هولناک و آن وحشیگری های بی مانند در اینترنت منتشر شد، بعضی از مردم توانستند گوشه ای از رنج بچه های کوی را در آن نیمه شب لعنتی تصور کنند. نیمه شبی که تا ایران هست، در حافظه ملت ما خواهد ماند. نیمه شبی به رنگ خون، نیمه شبی که سیاه بود و تلخ، اما نویدبخش صبحی روشن، که دیر یا زود بر آسمان تیره سرزمینم پرتو خواهد افکند و یارانم آزاد خواهند شد و عشق التیامی خواهد گردید بر زخم های کهنه مان. روزی که اوین موزه خواهد شد و چهره زیبای همکلاسی های به خون خفته ام بر دیوارهای دانشگاه نقش خواهد بست تا فراموش نکنیم که چه جان هایی فدا شد تا ما طعم میوه آزادی را بچشیم. من آن صبح روشن را انتظار می کشم، حتی اگر نباشم.

پاینده ایران

بزرگمهر



۶ نظر:

ميهن پرستان گفت...

با درود
با برگي ديگر از تاريخ ايران زمين به روزيم.
پاينده ايران

مسعود گفت...

درود بزرگمهر

حمله به کوی دانشگاه برای چندمین بار نشان داد که انسانیت جامه بزرگی است برای این حکومت و مزدورانش. واژه انسان در قاموس چنین موجوداتی و رهبرانشان هیچگاه نگنجیده و نخواهد گنجید.

پیروز باشی. پاینده ایران

مسعود گفت...

درود

هر دو وبلاگ من فیلتر شده. لطفا به شماره موجود در آدرس وبلاگها یکی اضافه کنید.

آدرس دو وبلاگ عبارتند از:



www.kheradgeraee8.blogspot.com
هر چیز را با خرد خود بسنجید


www.rahrovanefaazeli4.blogspot.com
به یاد رضا فاضلی


پیروز باشی. پاینده ایران

نوشین گفت...

ما ایرانیان به نزدیک هم ایستاده ایم و منتظر

لطفا" لینک مرا هم ویرایش کنید

روشنایی گفت...

درود
دیر یا زود درختی که با خون بهترین فرزندان این سرزمین آبیاری شده به بار خواهد نشست و بهین میوه اش که آزادیه رو به همه پیشکش خواهد کرد.
خوش باشی.

شاهین گفت...

درود بر بزرگمهر گرامی
دوست عزیز وبلاگم بدون هیچ دلیل عقلانی و غیر عقلانی فیلتر شد.آدرس جدیدم رو برات گذاشتم اگر میشه اصلاح کن
به امید رسیدن به آزادی.به امید اینکه ایران آزاد را به چشم خود ببینیم
در پناه اهورا